معنی نوازنده کرنا

حل جدول

لغت نامه دهخدا

کرنا

کرنا. [ک َ] (اِ) قسمی از سماروغ. || انگور فرنگی که به فرانسه گروزی نامند. (ناظم الاطباء).

کرنا. [ک َ] (اِ مرکب) کرنای. کرنی. نای که برای شنواندن مردم کر بکار رود. سماعه. (یادداشت مؤلف). || نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). کره نای. خرنای. نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار می رفت و اینک در ولایات شمالی ایران (مخصوصاً گیلان) به هنگام اقامه ٔمراسم عزاداری (عاشورا) بندرت استعمال میشود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ج 3). یکی از اسباب موسیقی می باشد وبه هیئت شاخ نفیر ساخته شده است و در عیدها و زمان اعلان جنگ و غیره نواخته می شود. (از قاموس کتاب مقدس). بوق بلندتر از سرنا با دهانه ٔ فراخ. طول بوق گاه نزدیک یک گز و نیم است. (یادداشت مؤلف):
کوس حاج است که دیو از فزعش گردد کر
زو چو کرنای سلیمان دم عنقا شنوند.
خاقانی.
|| آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نشود و از این روی فقط برای دم دادن به کار می رود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرنای شود.


نوازنده

نوازنده. [ن َ زَ دَ / دِ] (نف) که نوازد. (یادداشت مؤلف). که نوازش می کند. (ناظم الاطباء). آنکه نوازش و مهربانی می کند. (فرهنگ فارسی معین). که به زیردستان شفقت و عطوفت و مهربانی کند:
نوازنده ٔ مردم خویش باش
نگهبان کوشنده درویش باش.
فردوسی.
پناهی بود گنج را پادشا
نوازنده ٔ مردم پارسا.
فردوسی.
نوازنده ٔ اهل علم و ادب
فزاینده ٔ قدر اهل سنن.
فرخی.
ام هانی می گفت ای پدر یتیمان وای شوهر بیوه زنان و ای نوازنده ٔ درویشان. (قصص ص 241).
توئی چشم روشن کن خاکیان
نوازنده ٔ جان افلاکیان.
نظامی.
|| مهربان. عطوف. کریم. نوازشگر:
نبینی مگر شاه بادادومهر
جوان و نوازنده و خوب چهر.
فردوسی.
چو فرمان پذیرنده باشد پسر
نوازنده باید که باشد پدر.
فردوسی.
ای میر نوازنده وبخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.
عنصری.
ای جهان از وجود تو زنده
هم نوابخش و هم نوازنده.
نظامی.
|| که به مهربانی دست بر سر و روی کسی کشد:
او هوای دل من جسته و من صحبت او
من نوازنده ٔ او گشته و او رودنواز.
فرخی.
|| دلنواز. نوازشگر. تسلی بخش:
بگداخت مرا مرهم و بنواخت مرا درد
من درد نوازنده به مرهم نفروشم.
خاقانی.
به کف بر نهاد آن نوازنده سیب
به بوئی همی داد جان را شکیب.
نظامی.
|| زننده. که می نوازد. که آلتی از آلات موسیقی را بزند و بنوازد:
بفرمود تا خوان بیاراستند
نوازنده ٔ رود و می خواستند.
فردوسی.
فروزنده ٔ مجلس و می گسار
نوازنده ٔ چنگ با گوشوار.
فردوسی.
نوازنده ٔ رود با می گسار
بیامد برِ تخت گوهرنگار.
فردوسی.
|| آنکه ساز می زند. (ناظم الاطباء). ساززن. (فرهنگ فارسی معین). ساززننده. (یادداشت مؤلف). مطرب. خنیاگر:
نوازان نوازنده در چنگ چنگ
ز دل برده بگماز چون زنگ زنگ.
اسدی.
|| سراینده. خواننده. نغمه سرا:
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون.
فردوسی.
مطربان طرب انگیز نوازنده نوا
ما نوازنده ٔ مدح ملک خوب خصال.
فرخی.


کرنا زدن

کرنا زدن. [ک َ زَ دَ] (مص مرکب) نواختن کرنا. دمیدن در کرنا.


شیخ کرنا

شیخ کرنا. [ش َ ک َ] (اِخ) یکی از دلقکهای عهد ناصرالدین شاه. فوت 1331 هَ. ق. (از فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

کرنا

(کَ) (اِمر.) کرنای، شیپور بزرگ، نای جنگی.


نوازنده

نوازش کننده، آن که ساز می زند. [خوانش: (نَ زَ دِ) (ص فا.)]

فرهنگ عمید

کرنا

شیپور بزرگ،
نای جنگی، کارنای، کرِّنای: زود آ که شود رزمگهت همچو قیامت / کوس تو و کرنای تو چون دم زدن صور (امیرمعزی: ۳۰۲)،

مترادف و متضاد زبان فارسی

کرنا

بوق، نفیر

فرهنگ فارسی هوشیار

کرنا

(اسم) نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار میرفت و اینک در ولایات شمال ایران (مخصوصا گیلان) بهنگام اقامه مراسم عزا داری (عاشورا) بندرت بکار برده میشود، آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نمیشود و از اینرو فقط برای دم دادن بکار میرود.

تعبیر خواب

نوازنده

نوازنده: خرجهای بیهوده- ولخرجی

گروه نوازندگان: دوستان وفادار - لوک اویتنهاو

فارسی به انگلیسی

کرنا

Horn, Trumpet

فارسی به عربی

کرنا

بوق، قرن

فارسی به آلمانی

کرنا

Trompete (f)

معادل ابجد

نوازنده کرنا

394

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری